دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی کعبه چون آریم چون
روی سوی خانه خمّار دارد پیر ما
در خرابات مغان ما نیز هم منزل کنیم
کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان سبب جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتش ناک و سوز نالهی شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
سلام
وبلاگ جالب داری و البته خاص
شعر های سنگین که بوی سادگی و اخلاص میدن
شعر راز پنهان خیلی برام جالب بود و البته خاطره انگیز
موفق باشی
سلام خوبی؟
شعر قشنگی بود
مرسی از حضور قشنگت
موفق باشی
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش....
عجب شعر قشنگی انتخاب کرده ای . واقعا بدلم نشست . حتما شما روحیات عرفانی و کمی پر احساسی دارید اینو از شعرهای وب اتان استنباط میکنم . خوشحالم کردی که سر زدی باز از این کارا بکن و خاطرات شرهانی در وبم را بخون ...یا حق
سلام دوست عزیز خوبی؟[گل][قلب]
دفتر عشق به روز شد
منتظر حضور شما هستم
برقرار باشی و سبز[گل][قلب]
[گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب]
مهر و محبت را در جاده های زندگی جا نگذار،
هیچگاه بر روی قلبم که با تو وفادار خواهد ماند پا نگذار
ودر آخر کلمه ی دوستت دارم تا نگذار !
[گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب]
سلام دوست عزیز خوبی؟[گل]
دفتر عشق به روز شد
منتظر حضور شما هستم
برقرار باشی و سبز[گل][قلب]