.::ساز دل دریا::.

فقط بخاطر تو...

.::ساز دل دریا::.

فقط بخاطر تو...

سال ۱۳۹۰ مبارک

   

یا مقلب٬ قلب من در دست توست 

 

یا محول٬ حال من سر مست توست 

 

کن تو تدبیری که در لیل و نهار 

 

حال قلب ما شود همچون بهار. 

 

سال نو مبارک 

 

ماه محرم

 

 به گدای ره نشینت نظری به مرحمت کن...

 

 

 

 

ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر 

 

ماه عشق

  

من خدایی دارم که در این نزدیکی است 

مهربان٬ 

خوب٬ 

قشنگ٬ 

چهره اش نورانی است 

گاه گاهی سخنی میگوید با دل کوچک من 

ساده تر از سخن ساده من٬ 

او مرا می فهمد 

او مرا می خواند 

نام او ذکر من است 

در غم و در شادی 

چون به غم می نگرم 

آن زمان رقص کنان می خندم٬ که خدا یار من است 

که خدا در همه جا یاد من است 

او خدایی ست 

که مرا می خواهد. 

امام علی(ع)

 

  

 

 شهادت امام علی(ع) بر مسلمانان تسلیت باد.

 

 

 

 التماس دعا 

 

 

مادر

آسمان را گفتم 

میتوانی آیا 

بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه 

روح مادر گردی 

صاحب رفعت دیگر گردی 

گفت نی نی هرگز 

من برای این کار 

کهکشان کم دارم 

نوریان کم دارم 

مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم 

 

خاک را پرسیدم 

میتوانی آیا 

دل مادر گردی 

آسمانی شوی و خرمن اختر گردی 

گفت نی نی هرگز 

من برای این کار 

بوستان کم دارم 

در دلم گنج نهان کم دارم 

 

این جهان را گفتم 

هستی و مکان را گفتم 

میتوانی آیا 

لفظ مادر گردی 

همه ی رفعت را 

همه ی عزت را 

همه ی شوکت را 

بهر یک ثانیه بستر گردی 

گفت نی نی هرگز 

من برای این کار 

آسمان کم دارم 

اختران کم دارم 

رفعت و شوکت و شان کم دارم 

عزت و نام و نشان کم دارم 

 

آن جهان را گفتم 

میتوانی آیا 

لحظه ای دامن مادر باشی 

مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی 

گفت نی نی هرگز 

من برای این کار 

باغ رنگین جنان کم دارم 

آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم 

 

روی کردم با بحر 

گفتم او را آیا 

می شود اینک به یک لحظه ی خیلی کوتاه 

پای تا سر همه مادر گردی 

عشق را موج شوی 

مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی 

گفت نی نی هرگز 

من برای این کار 

بیکران بودن را 

بیکران کم دارم 

ناقص و محدودم 

بهر این کار بزرگ 

قطره ای بیش نیم 

طاقت و تاب و توان کم دارم 

 

صبحدم را گفتم 

میتوانی آیا 

لب مادر گردی 

عسل و قند بریزد از تو 

لحظه ی حرف زدن 

جان شوی عشق شوی مهر شوی زر گردی 

گفت نی نی هرگز 

گل لبخند که روید ز لبان مادر 

به بهار دگری نتوان یافت 

در بهشت دگری نتوان جست 

من از آن آب حیات 

من از آن لذت جان 

که بود خنده ی او چشمه ی آن 

من از آن محرومم 

خنده ی من خالیست 

زان سپیده که دمد از افق خنده ی او 

خنده ی او روح است 

خنده ی او جان است 

جان روزم من اگر٬ لذت جان کم دارم 

روح نورم من اگر٬ روح و روان کم دارم 

 

کردم از علم سوال 

میتوانی آیا 

معنی مادر را 

بهر من شرح دهی 

گفت نی نی هرگز 

من برای این کار 

منطق و فلسفه و عقل و زبان کم دارم 

قدرت شرح و بیان کم دارم 

 

در پی عشق شدم 

تا در آیینه ی او چهره ی مادر بینم 

دیدم او مادر بود 

دیدم او در دل عطر 

دیدم او در تن گل 

دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم 

دیدم او در پرش نبض سحر 

دیدم او در تپش قلب چمن 

دیدم او لحظه ی روییدن باغ 

از دل سبزترین فصل بهار 

لحظه ی پر زدن پروانه 

در چمنزار دل انگیزترین زیبایی 

بلکه او در همه ی زیبایی 

بلکه او در همه ی عالم خوبی٬ همه ی رعنایی 

همه جا پیدا بود 

همه جا پیدا بود.  

 

روز مادر مبارک

 

 

سیمرغ

بود سیمرغی نه سیمرغ خیال 

داشت آن سیمرغ هفتاد و دو بال

بال او یاران و فرزندان او

هر یکی دلبسته ایمان او

مقصد سیمرغ دشت کربلا 

کربلا بود و ملاقات خدا.