.::ساز دل دریا::.

فقط بخاطر تو...

.::ساز دل دریا::.

فقط بخاطر تو...

حسن خداداد

من کجا ترک وی از طعنه‌ی اغیار کجا؟

بلبل زار کجا، صبر ز گلزار کجا؟

او مگر با غم جان چاره کند، ورنه مرا

دل کجا، دست کجا، چاره ی این کار کجا؟

گر تمنّای تو، دیوانه نمی‌کرد مرا

من کجا بودم و این کوچه و بازار کجا؟

گیرم امروز به شرح غم من گوش کنی

جرأت شکوه کجا دارم و گفتار کجا؟

لطف ساقی سوی این خانه کشیده‌ست تو را

ورنه زاهد تو کجا، خانه‌ی خمّار کجا؟

تکیه تا چند بر این حسن خداداد کنی؟

یوسف مصر کجا رفت و خریدار کجا؟

درد ‹نظمی› اگر از لطف تو درمان نشود

به کجا می‌برم این سینه‌ی افگار، کجا؟ 

جلوه‌ی اول

هیچ طفلی ننهد پای به ویرانه‌ی ما

گوئیا: بی‌خبرند از دل دیوانه‌ی ما

شب که رخسار تو از باده برافروخت چو شمع

سوخت در جلوه‌ی اول پر پروانه‌ی ما

گرچه عشق تو به کس فاش نکردیم، ولی

کیست در شهر که او نشنود افسانه‌ی ما؟

خوب بسیار بود، لیک به شیرین دهنی

هیچ جانانه چنین نیست که جانانه‌ی ما

نازم این حور پریزاده که با طلعت اوست

رشک فردوس برین خانه و کاشانه‌ی ما

امشب از وی دل ما شکوه فراوان دارد

به که در خواب شود، نشنود افسانه‌ی ما

گفتم: آن کیست که از هر دو جهان بی‌خبر است

گفت: ‹نظمی› که بود عاشق و دیوانه‌ی ما

حدیث حُسن

روم به میکده و می‌برم سجود آنجا

که عقده‌ای که به دل داشتم، گشود آنجا

حدیث حُسن تو روز الست می‌گفتند

ندای عشق تو گوش دلم شنود آنجا

به کعبه جز تو کسی را نمی‌پرستیدم

اگر قیام نمودم و گر قعود آنجا

به جلوه‌گاه تو از خویش بی‌خبر بودیم

کرشمه‌های تو ما را به ما نمود آنجا

که بود ساقی مجلس؟ که هر تبسّم او

هزار زنگ غم از سینه‌ام زدود آنجا

ز آستان شما کام دل توان جستن

دریغ از آنکه سر حاجتی نسود آنجا

دعای ‹نظمی› دلخسته مستجاب افتاد

مگر مزار شهیدان عشق بود آنجا

معرفی استاد

استاد نظمی در اول مهرماه سال 1306 در شهر تبریز در یک خانواده ندار از پدری به نام محمدحسین و از مادری به نام رقیه متولد شد و نام او را علی می‌گذارند. پدرش از شکارچیان زبردست و مشهور تبریز به شمار می‌رفت و در زمان ولیعهدی مظفرالدین شاه در تبریز میرشکار وی بوده‌است. نظمی در آغاز جوانی و شاعری پدرش را از دست می‌دهد چنانکه در یک قطعه‌ی 28 بیتی می‌گوید:

یاد آن عهد که من با پدرم

در یکی کلبه‌ی بی‌روزن و تار

می‌نشستیم و سخن می‌گفتیم

من ز شعر، او ز فن و فوت شکار

او ز پیچیدن صید اندر شکار

من ز پیچیدن گیسوی نگار

یار او بود یکی کهنه تفنگ

یار من دفتر و دیوان بهار

نظمی در سرودن شعر، بویژه غزل از سبک و شیوه‌ی دو شاعر نامدار شیراز، سعدی و حافظ پیروی می‌کند و خود به پیروی از این دو شاعر معجزنگار اعتراف و افتخار می‌کند:

‹نظمی› به غزل شهره‌ی آفاق نمی‌شد

گر پیروی از سعدی شیراز نمی‌کرد

سراب شعر من سیراب از آن شد

که گاه از شیوه‌ی سعدی نَمی داشت

‹نظمی› به غزل شیفته‌ی خواحه‌ام اما

سعدی است که سر حلقه‌ی اهل هنرم کرد

یا ‹نظمی› افتخار سخن گستری مکن

یا راه خواجه رو، همه معجز نگار باش

شعر من ‹نظمی› دلاویز و نشاط انگیز نیست

این برات از سعدی شیرین زبان خواهم گرفت

نظمی استاد غزل است اکثر غزلسرایان معاصر او را استاد غزل دانسته‌اند.