.::ساز دل دریا::.

فقط بخاطر تو...

.::ساز دل دریا::.

فقط بخاطر تو...

شمس الدین محمد حافظ

 

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب٫ از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پابرجاست٫ نام او نیز جاودان خواهد بود.

او در حدود سال 726 هجری قمری در شهر شیراز به دنیا آمد. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آورد و پس از سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش٫ به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان٫ بویژه از قوم الدین عبدا... بهره ها گرفت. خواجه در دوران جوانی٫ بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت. او هنوز دهه ی 20 زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدیل شد و در این دوره٫ علاوه بر اندوخته ی عمیق علمی و ادبی خود٫ قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی٫ تخلص حافظ بر خود نهاد.

حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و علاقه ی زیادی به آن داشت٫ به خاک سپرده شد؛ از آن پس٫ آن محله به حافظیه مشهور گشت.

حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی٫ بجز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز٫ همواره در شیراز بود.

او در دوران زندگی خود٫ به شهرت عظیمی در سراسر ایران دست یافت و اشعارش به مناطق دوردستی همچون هند نیز راه یافت. شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی و جاودانگی آوازه ی او٫ به سبب غزل سرایی های بسیار زیبایش است.

از مهمترین وجوه تفکر حافظ میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

نظام هستی در اندیشه ی حافظ همچون دیگر متفکران عارف٫ نظام احسن است؛ در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند.

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما٫ گل بی خار کجاست؟

من اگر خارم اگر گل٫ چمن آرایی هست

که از آن دست که او می کشیدم می رویم

عشق٫ جان و حقیقت هستی ست و در دریای پر موج و خون فشای عشق٫ جز جان سپردن چاره ای نیست.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد

دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد

تسلیم و رضا و توکل٫ ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل میدهد.

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است و اگر باده ی مست

انتظار و طلب موعود٫ انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی ست که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد. حافظ گاه به زبان رمز و سمبلی و گاه به استعاره و کنایه٫ در طلب موعود آرمانی ست. اصلاح و اعتراض٫ شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که از انفاس خوشش بوی کسی می آید

ای پادشه خوبان٫ داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

کلبه ب احزان شود روزی گلستان غم مخور

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

 

 

دانه

 

 دو تا دانه توی خاک حاصلخیز بهاری کنار هم نشسته بودند... 

دانه اولی گفت: من میخواهم رشد کنم! من میخواهم ریشه هایم را هر چه عمیق تر در دل خاک فرو کنم و شاخه هایم را از میان پوسته زمین بالای سرم پخش کنم... من میخواهم شکوفه های لطیف خود را همانند بیرق های رنگین برافشانم و رسیدن بهار را نوید دهم... من میخواهم گرمای آفتاب را روی صورت و لطافت شبنم صبحگاهی را روی گلبرگهایم احساس کنم. 

و دین ترتیب دانه روئید. 

دانه دومی گفت: من میترسم. اگر من ریشه هایم را به دل خاک سیاه فرو کنم٬ نمیدانم که در آن تاریکی با چه چیزهایی روبرو خواهم شد. اگر از میان خاک سفت بالای سرم را نگاه کنم٬ امکان دارد شاخه های لطیفم آسیب ببینند... چه خواهم کرد اگر شکوفه هایم باز شوند و ماری قصد خوردن آنها را کند؟ تازه٬ اگر قرار باشد شکوفه هایم به گل نشینند٬ احتمال دارد بچه کوچکی مرا از ریشه بیرون بکشد. نه٬ همان بهتر که منتظر بمانم تا فرصت بهتری نصیبم شود. 

و بدین ترتیب دانه منتظر ماند. 

مرغ خانگی که برای یافتن مشغول کند و کاو زمین در اوائل بهار بود دانه را دید و در یک چشم بر هم زدن قورتش داد. 

 

 

تغییر چشم انداز

 

 میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم٬ خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرص ها و آمپول ها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد٬ درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد میکند که مدتی به هیچ رنگی به جز رنگ سبز نگاه نکند. 

وی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کنند. همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین٬ ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد. 

بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او میپرسد: آیا چشم دردش تسکین یافته؟ 

مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید: بله. اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته. مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید: بالعکس این ارزانترین نسخه ای بود که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان٬ تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود. برای این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی٬ بلکه با تغییر چشم اندازت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری. تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر چشم اندازمان ارزانترین و موثرترین روش می باشد.

 

 

 

 

مقبرة الشعرا

  

 

مقبرة الشعرا محل دفن چهارصد تن از شعرا و عرفای ایرانی است. 

خواجه همام تبریزی٬ مولانا محمد مغربی٬ مولانا افضل الدین محمد محدث٬ ظهیر فاریابی٬ قطران تبریزی٬ فلکی شیروانی٬ مولانا عبدالقادر نخجوانی٬ مولانا احمد هراتی٬ شیخ نورالدین بیمارستانی٬ آخی خیرالدین تبریزی٬ شیخ حسن بلغاری٬ مولانا بابافرید٬ شیخ معین الدین صفار٬ پسر سلطان ولد رومی٬ خواجه عبدالحی پسر مولانا شمس الدین٬ اسدی طوسی٬ عصار تبریزی٬ مولانا شرف الدین طارمی و... و بالاخره شاعر ملی و گرانمایه آذربایجان استاد شهریار از مدفونان مقبرة الشعرا هستند.